جدول جو
جدول جو

معنی روشن نفس - جستجوی لغت در جدول جو

روشن نفس
(رَ / رُو شَ نَ فَ)
که دم و نفس صافی و پاک دارد. که نفس گرم و گیرا و مؤثر دارد:
در ایام سلطان روشن نفس
نبیند دگر فتنه بیدار کس.
سعدی (بوستان).
چو بشنید دانای روشن نفس
بتندی برآشفت کای تکله بس.
سعدی (بوستان)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(رَ / رُو شَ نَ ظَ)
که نظر روشن دارد. روشن دیده. کنایه است از بینا و هوشمند و پاک نظر:
بدان آب روشن نظر کن مرا
وزین بندگی زنده تر کن مرا.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(خوَشْ / خُشْ نَ فَ)
آنکه نفس او خوش آیند وخوشبوی بود. (یادداشت مؤلف). مبارک دم:
از عباد ملک العرش نکوکارترین
خوشخویی خوش سخنی خوش نفسی خوش حسبی.
منوچهری.
تا خوش نفسی بدست نارم
بی پای بسر دویده خواهم.
خاقانی.
چون گشت صبا خوش نفس از مشک و می صبح
خوش کن نفس از مشک و می انگار صبائی.
خاقانی.
ما گرچه بنطق طوطی خوش نفسیم
بر شکر گفته های سعدی مگسیم.
مجد همگر.
بخندید کای بلبل خوش نفس
تو از گفت خود مانده ای در قفس.
سعدی.
ساقیان سیم ساق و شاهدان شوخ چشم
عاشقان خوش نفس جان پروران خوش نشین.
؟ (از ترجمه محاسن اصفهان).
مجلس بزم عیش را غالیۀ مراد نیست
ای دم صبح خوش نفس نافۀ زلف یار کو.
حافظ
لغت نامه دهخدا
(خوَشْ / خُشْ نَ)
خوش طینت. پاک طینت. خیرخواه عموم مردم. مقابل بدنفس. (ناظم الاطباء) (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
تصویری از روشن نظر
تصویر روشن نظر
روشن نگر تیزبین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خوش نفس
تصویر خوش نفس
نیکخواه پاک طینت خیر خواه
فرهنگ لغت هوشیار